دومین شب بیان
يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ق.ظ
امشب شب قشنگی بود.
رفتیم خونه ی پسر عمه م حال وهوام عوض شد البته قبلش رفتم دندونپزشکی باداداشم و زن داداشم وساریناجون یعنی منورسوندن ورفتن.
چققققدرمن این دکتررودوسش دارم چقدرنازه ومودب سنموپرسیدهمسن ازآب درومدیم.
ازم پرسید چکارا میکنم و..؟!منم گفتم ک آی تی خوندم و دارم واس ارشد روانشناسی شرکت میکنم!چون راستش رشته خودم سخته!هرچند خیر سرم شاگرداول پیام نوووور هم بودم!ولی سر از هیچیش درنمیارم!چون آموزشی ندادن!
دوتا ازدندونامو پر کرد فک درد گرفتم انقد دهنمو بازکردم!حواسش بهم بود ک اذیت نشم.